تابش قطره



هنگامی که پیامبر(صلوات الله علیه) و مردم [از خاکسپاری سعد بن معاذ] بازگشتند پرسیدند: ای رسول خدا! با سعد کاری کردی که با هیچ‌کس دیگر نکرده‌ای؛ جنازه‌اش را بدون ردا و کفش مشایعت کردی؟ فرمود: فرشتگان بدون کفش و ردا در تشییع او حاضر شدند و من به آنان تأسّی جستم. گفتند: یک بار سمت راست تابوت و بار دیگر سمت چپ آن را گرفتی! فرمود: دستم در دست جبرئیل بود و هر جا را که او می‌گرفت می‌گرفتم. گفتند: به غُسل او فرمان دادی و خودت بر جنازه‌اش نماز گزاردی و خودت به خاکش سپردی؛ آن‌گاه فرمودی همانا عذاب قبری بر سعد اصابت کرد؟ فرمود: آری، رفتار او [سعد] با خانواده‌اش تند بود.

در مذمت سختگیری بر خانواده از رسول خدا(صلوات الله علیه) روایت شده است که فرمود: بدترین مردم مردِ سختگیر بر خانواده است. شخصی پرسید: ای رسول خدا! مراد از سختگیری بر خانواده چیست؟ فرمود: مرد هرگاه وارد خانه شد همسرش بترسد و فرزندش بهراسد و بگریزد و هرگاه از خانه بیرون رفت همسرش بخندد.

کتاب مفاتیح الحیات، ص23


طی شد این عمر تو دانی به چه سان؟

پوچ و بس تند چنان باد دمان

همه تقصیر من است این

و خودم می دانم

که نکردم فکری،

که تأمّل ننمودم روزی،

ساعتی یا آنی

که چه سان می گذرد عمر گران؟

کودکی رفت به بازی،بفراغت،به نشاط

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

همه گفتند:کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان

که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست،

بایدش نالیدن

من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن؟

نتوان فارغ و وارسته ز غم همه شادی دیدن؟

همچو مرغی آزاد هر زمان بال گشادن؟

سر هر بام که شد خوابیدن؟

من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو بایدم نالیدن؟

هیچ کس نیز نگفت:زندگی چیست،چرا می آییم………؟

بعد از چند صباح به چه سان باید رفت؟

به کجا باید رفت؟

با کدامین توشه به سفر باید رفت؟

من نپرسیدم هیچ،هیچکس نیز به من هیچ نگفت.

نوجوانی سپری گشت به بازی،به فراغت،به نشاط.

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

بعد از آن باز نفهمیدم من،که چه سان عمر گذشت؟

لیک گفتند همه که جوانست هنوز،

بگذارید جوانی بکند،

بهره از عمر بَرَد کامروایی بکند.

بگذارید که خوش باشد و مست،

بعد از این باز ورا عمری هست

یک نفر بانگ بر آورد که او از هم اکنون باید فکر آینده کند.

دیگری آوا داد: که چو فردا بشود فکر فردا بکند.

سومی گفت:همانگونه که دیروزش رفت،

بگذرد امروزش، همچنین فردایش

با همه این احوال

من نپرسیدم هیچ که چه سان دی بگذشت؟

آن همه قدرت و نیروی عظیم به چه ره مصرف گشت؟

نه تفکّر، نه تعمّق و نه اندیشه دمی،

عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی.

چه توانی که زکف دادم مفت،

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت.

قدرت عهد شباب،می توانست مرا تا به خدا پیش بَرَد،

لیک بیهوده تلف گشت جوانی

هیهات

آن کسانی که نمی دانستند زندگی یعنی چه رهنمایم بودند،

عمرشان طی می گشت بیخود و بیهوده،

ومرا می گفتند که چو آن ها باشم،

که چو آنها دایم

فکر خوردن باشم،فکر گشتن باشم،فکر تأمین معاش،

فکر ثروت باشم،فکر یک زندگی بی جنجال ،فکر همسر باشم.

کس مرا هیچ نگفت

زندگی ثروت نیست،

زندگی داشتن همسر نیست،

زندگانی کردن فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست،

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت.

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم.

حال می پندارم هدف از زیستن این است رفیق:

من شدم خلق که با عزمی جزم پای از بند هواها گُسَلَم

گام در راه حقایق بنهم

با دلی آسوده

فارغ از شهوت و آز وحسد و کینه و بخل،

مملو از عشق و جوانمردی و زهد

در ره کشف حقایق کوشم،

شربت جرأت و امّید و شهامت نوشم،

زره جنگ برای بد و نا حق پوشم

ره حق پویم و حق جویم و پس حق گویم

آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم

شمع راه دگران گردم و با شعله ی خویش،

ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم.

من شدم خلق که مثمر باشم، نه چنین زائد و بی جوش و خروش،

عمر بر باد و به حسرت خاموش

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم

کاین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت:

کودکی بی حاصل،نوجوانی باطل، وقت پیری غافل

به زبانی دیگر:

کودکی در غفلت ،نوجوانی شهوت، در کهولت حسرت.




ملا احمد نراقی می‌نویسد: شیخ ثقه‏ای که مرد متدینی بود و من خودم او را ملاقات کرده بودم، از قول شیخ محمد، کلیددار روضه‌ی مقدسه‌ی کاظمین‏(علیهما السلام) چنین نقل کرد که:

بعد از زمان سلطنت نادرشاه افشار در ایران، هنگامی که حسن پاشا» پاشای عراقِ عرب بود در بغداد، روزی در ایام ماه جمادی‌‌الثانیه در وقتی که جمعی از اُمراء و اَفندیان و اَعیانِ آل عثمان، در مجمع او حاضر بودند پرسید: سبب چیست که اولِ ماه رجب را شب نور باران گویند؟

یکی از ایشان مذکور ساخت که در آن شب، بر قبور ائمه‌ی دین، نور فرو می‏ریزد.

پاشا گفت: در این مملکت، محل قبور ائمه بسیار است و البته مجاورین این قبورِ ائمه مشاهده خواهند نمود؛ پس کلیددارِ ابوحنیفه که امامِ أعظم ایشان است و کلید دار شیخ عبدالقادر را طلبیده، مطلب را از ایشان استفسار نمود و ایشان گفتند: ما چنین چیزی مشاهده نکرده‏ایم.

حسن پاشا گفت: که موسی بن جعفر و حضرت جواد(علیهما السلام) نیز از اکابر دینند بلکه جماعت روافض آنها را واجب الاطاعة می‏دانند؛ سزاوار آن است که از کلید دارِ روضه‌ی ایشان نیز بپرسیم و همان ساعت، ملازمی که در عرف اهل بغداد به آن چوخادار» گویند را به طلب کلیددار کاظمین(علیهما السلام) فرستاد.

 شیخ محمد گوید:

کلیددار، آن وقت پدر من بود و من تقربیاً در سن بیست سالگی بودم و با پدر در کاظمین بودیم که ناگاه چوخادار به احضار پدرم آمد و او نمی‏دانست که با او چه کاری دارد و روانه‌ی بغداد شد.

من نیز به اتفاق او رفتم؛ پدرم را به حضور بردند و من بر درِ خانه‌ی پاشا منتظر ماندم. پاشا از پدرم سئوال کرده بود که شنیده‌ام شب اول رجب را شبِ نور باران گویند، به جهت نزول نور از آسمان بر قبور ائمه‌ی دین. آیا تو هیچ آن را در قبرِ کاظمین مشاهده کرده‏ای؟

پدر خالی‌‌الذهن و بی‏تامل گفته بود: بلی چنین است و من مکرّر دیده‏ام.

پاشای مذکور گفته بود: این امرِ غریبی است و اول رجب نزدیک است؛ مهیا باش که من شب اول رجب را در روضه‌ی مقدسه‌ی کاظمین به سر خواهم برد.

پدرم از استماع این سخن به فکر افتاده که این چه جرأتی بود که من کرده‌‌ام و چه سخن بوده که از من سر زده و با خود می‌‌گوید که یحتمل، مراد نور ظاهری مَشاهد نباشد و من نور محسوسی ندیده‏ام و متحیر و غمناک بیرون آمد و من چون او را دیدم، آثار تغیّر و ملال در بشره‌ی او یافتم و سبب را استفسار کردم.

گفت: ای فرزند! من خود را به کشتن دادم؛ و با حال تباه، روانه‌ی کاظمین(علیهما السلام) شدیم و در بقیه‌ی آن ماه، پدرم به وصیت و وداع مشغول بود و امور خود را انجام می‏داد و خورد و خواب او تمام شد و روز و شب به گریه و زاری مشغول بود و شب‌ها در روضه‌ی مقدسه، تضرع می‏کرد و به ارواحِ مقدسه‌ی ایشان توسل می‏جست و خدمتکاریِ خود را شفیع می‏کرد.

تا اینکه روز آخر ماه جمادی‌‌الثانیة، چون روز به حوالی غروب رسید، کوکبه‌ی پاشا ظاهر شد و خود او نیز وارد شد و پدرم را طلبید و دستور داد:

بعد از غروب، روضه را خلوت نماید و زوّار را بیرون کند. پدرم حسب الأمر چنان کرد. هنگام نمازِ شام، پاشا به روضه داخل شد و امر کرد که شمعهای روضه که روشن بود را خاموش کردند و روضه‌ی مقدسه تاریک ماند.

و خود، چنان که طریقه‌ی سُنّیان است فاتحه خواند و رفت به عقبِ سرِ ضریحِ مقدس و مشغول نماز و ادعیه شد و پدرم در سمت پیشِ روی، ضریح مقدس را گرفته بود و محاسن خود را بر زمین می‏مالید و روی خود را در آنجا می‏سائید و تضرع و زاری می‏کرد و مانند ابر بهار، اشک از دیده‌ی او جاری بود و من نیز از عجز و زاری پدرم به گریه افتاده بودم و بر این حال تقربیاً دو ساعت گذشت و نزدیک بود که پدرم قالب تهی کند که ناگاه سقفِ محاذی بالایِ ضریحِ مقدس، منشق شد و ملاحظه شد که گویا به یک‌بار، صد هزار خورشید و ماه و شمع و مشعل بر ضریح مقدس و روضه‌ی مقدسه ریخت که مجموع روضه، هزار مرتبه از روز روشن‌‌تر و نورانی‏تر شد و صدای حسن پاشا بلند شد که به آواز بلند مکرر می‏گفت:

صلی الله علی النبی محمد و آله»

پس پاشا برخاست و ضریح مقدس را بوسید و پدر مرا طلبید و محاسن او را گرفت و به سمت صورتِ خود کشید و میان دو چشمِ پدر مرا بوسید و گفت:

بزرگ مخدومی داری! خادم چنین مولائی باید بود، و انعام بسیار بر پدرم و سایر خدام روضه‌ی متبرکه کرده و در همان شب به بغداد مراجعت نمود[1].



[1] خزائن، ملا احمد نراقی، انتشارات اسلامیه، ص 286 [با اندکی ویرایش]

** این حکایت در [خزینه الجواهر فی زینت المنابر، نهاوندی علی اکبر، انتشارات اسلامیه، ص 608 به نقل از خزائن] نیز آمده است.



اماما, عاشق توییم و دوستدار دوستاران تو و خاک پای منتظران تو, اما فسوسا که خود, خانه دل را برای انتظار تو مهیا نساخته ایم.

اماما, با مژگان, نروبیده ایم گرد راه را, با اشک, نشسته ایم غبار دل را اماما, نروبیده ایم غبار گناه از دل, امّا عاشقیم, نمی دانیم این عشق سوزان, در کجای جانمان جای گرفته که بی تابمان کرده.

اماما, شرمنده ایم که خانه دل را برای حکمرانی تو, پاک نساخته ایم.

اماما, از کاروان عاشقان تو, عقب مانده ایم, مرکب راهوار نداریم که به این کاروان شورانگیز, دست یابیم.

اماما, راه, پیچاپیچ است و پراز گردنه های هراس انگیز, ما, بی پا افزار و توشه, سرگردان.

اماما, خمینی آمد و گزید و برد و ما پس مانده ها و وازده ها, ترسیم که هیچ گاه به آن آستان جلال راه نیابیم و غبار شویم و در هوا معلق و سرگردان, نه آرامشی, نه قراری, نه پناهی و نه منزلی.

اماما, بیم آن داریم در عمق شب, گم شویم و گرفتار رهن.

اماما, می دانیم که خود, خود را به وادی هول انگیز بلا افکنده ایم, امّا هنوز, کورسویی از چراغ عشق, در جانمان سو سو می زند.

اماما, دریا آشنایان, به عمق دریای عشق فرو رفتند و ما در ساحل مانده ایم, نه چشمی که آن همه زیبایی را ببینیم و نه اُنسی با امواج که با آنها در آمیزیم و نه پرتوی از عشق که به جانِ حقیقت راه یابیم.

اماما, عشق, رخی نمود و جلوه ای کرد, ولی ما سرگرم بودیم و از شربت گوارای عشق, ما را بهره ای نرسید.

اماما, نسیم عشق وزید و ما در غفلت بودیم, اینک بی نصیبی از نسیم عشق, چگونه از این بیابان آتشناک رهایی یابیم و جانهای پژمرده خود را با نسیم دل انگیز صبح, شاداب کنیم.

اماما, راه دشوار است و رهزن, بسیار و عجبا همه در لباس مهر و محبت و راهنما و دل می سوزانند و به نرمی و گرمی, راه می بندند که ما راه می نمایانیم.

اماما, بوجهل ها, بسیار شده اند. همانان که تا دیروز خَسی بودند و اسیر باد, امّا اینک که به پایمردی روح خدا, پایبند شدند و استقرار یافتند, اَنَا رَجل می زنند و پرچمی در دست گرفته اند و در کنار کاروان عظیم خمینی بزرگ ایستاده اند و مردمان را, که چشم به افقهای بالا دارند, به خود می خوانند.

اماما, (بولهب) ها نیز بسیار شده اند. لهیب کینه هاشان, سرکش است و سوزنده. توان دیدن هیچ زیبایی را ندارند, دوست دارند, همه چیز را خاکستر ببینند.

اماما, (حمالَةَ الحطب) ها, روزان و شبان, هیزم کشی می کنند, تا آتشهای کینه ها را بگیرانند و همیشه آنها را سوزنده و سرکش نگهدارند.

اماما, رسوایان و ناخالصان رانده شده, ناصافان تصفیه شده, دو چهرگانِ نقاب افکنده شده, مرتجعان زمین گیر شده, کژاندیشان عود شده و… در بیغوله ها وتاریک خانه ها پناه گرفته اند و درکار غیبت مردان حاضر در صحنه های کارند و جهاد و به سخره گرفتن مردان راسخ در دین.

اماما, فسونگران, گروه گروه در ویرانه ها گردهم آمده اند و بر گرهها می دمند, تا گره در کار زمینه سازان انقلاب جهانی تو اندازند و سرعت این حرکت مقدس را کُند کنند.

اماما, خدعه ها و ترفندها بسیار به کار بستند و می بندند تا عاشقان تو را از راهی که برگزیده اند, باز دارند و نگذارند نور حق, جلوه کند.

اماما, با این همه, عشق به تو, چنان سوزان است و حرکت آفرین که در جلو راه مردان و نی که به عشق تو می زیند, هیچ مانعی و هیچ بازدارنده ای, تاب مقاومت ندارد, همه, می سوزند و بر باد می روند.

اماما, تا پیش از طلوع خورشید 57, تصویر روشنی از حرکت جهانی تو نداشتیم که چگونه ملیونها انسان, سر بر آستان تو می سایند و به امر تو عاشقانه سر می دهند و جگرگوشه های خود را تقدیم می دارند, در تو ذوب می شوند و بسان پولاد, مقاومند, صخره وش جلوی دشمن تو صف می بندند, زمین زیر گامهایشان, به لرزه در می آید, در عین حال چهره های آرامی دارند و لبهای خندان و دستان یتیم نواز و قلبهای پر از مهر و صفا.

امّا, در فجر 57 و پس از طلوع خورشید گرمابخش در بهمن سرد, به بهار خرم و شاد,که همه آلاله ها در پای تو می ریزند, همه گلهای سرخ سرخ بر تو لبخند می زنند, همه مرغان نغمه خوان به عشق تو می سرایند, همه چشمه ها, به عشق تو می جوشند, گل و گیاه به عشق تو جان می گیرند و طراوت و شادابی می یابند, ایمان آوردیم.

ایمان آوردیم که (دجّال) ها رسوا می شوند.

ایمان آوردیم که (سفیانی) ها سربه نیست می شوند.

ایمان آوردیم که فریاد تو, ندای حیات بخش تو, مهرورزیهای تو, کران تا به کران را در خواهد نوردید و فوج فوج, به سوی تو خواهند آمد و تو را چو نگینی در آغوش خواهند گرفت.

اماما, نسیمی از بوستان عشق تو, در این مُلک وزید, حیات آفرید, مردگان را زنده کرد و شوری عظیم انگیخت, اگر خدا لطف کند و تو از پرده به دَرْ آیی و پا در این ملک گذاری و آن نسیم دل انگیز, شبان و روزان بوزد, چه خواهد شد؟ آیا مرگ هم معنی خواهد داشت؟ یا همه چیز و همه کس به آب حیات دست خواهند یافت و رقصان و پای کوبان به سوی وادی ایمن, وادی بی خزان, وادی بی مرگ, ره خواهند سپرد و در آن سرزمین بی گزند, جاودانه خواهند زیست.

منبع : مجله حوزه شماره 70 - 71



امام جعفر صادق علیه السلام می‌فرمایند: در حالی که تمام گناهانش بخشوده شده است. برای هر قدمی که برمیدارد، هزار ثواب برایش نوشته می‌شود، هزار گناه فراموش می‌شود و هزار مرتبه جایگاهش بالا برده می‌شود. (بحارالانوار، جلد ۱۰۱، صفحه ۲۵)

میلیون‌ها نفر به قصد زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) با پای پیاده به سمت کربلا حرکت میکنند! اگه شما هم علاقه مند هستید که به این سفر ملحق شویداین راهنما را بخوانید تا بدانید که چگونه میتوانید این سفر پیاده از نجف تا کربلا را طی کنید.

اطلاعات ضروری
میزان مسافت: ۸۰ کیلومتر
تعداد ستون‌ها: ۱۴۵۲ ستون
فاصله بین هر ستون: ۵۰ متر (۲۰ستون =۱ کیلومتر (
زمان لازم برای پیاده روی کل مسیر: ۲۰ تا ۲۵ ساعت (متوسط روزی ۷ تا ۸ ساعت(
زمان تخمینی سفر پیاده: ۲ تا ۳ روز
بهترین زمان شروع سفر: ۱۶صفر
انتظار می‌رود در این تاریخ سفر تمام شود: ۱۸ صفر
مسیر: مسیر با خیل جمعیت پیاده کاملا مشخص است و فقط کافی است باقی زایران را دنبال کنید:
از درب ساعت (باب الساعه) حرم حضرت علی (علیه السلام) خارج شده و پیاده روی را مستقیم از کنار خیابان امام زین العابدین (علیه السلام) یا خیابان امام جعفر صادق علیه السلام شروع کنید. این مسیرها را مستقیم بروید تا به بزرگراه کربلا برسید. به سمت چپ رفته، جایی که هزاران نفر بصورت پیاده به سمت کربلا در حال حرکت هستند. به آنها ملحق شوید و بعد حدود ۷۵ کیلومتر در ستون ۱۴۵۲ شما به حرم حضرت عباس علیه السلام خواهید رسید.

ادامه مطلب

یکى از ن نمونه ، مومنه و صابر، آسیه است .

قرآن کریم دو نمونه خوب از ن را نیز به عنوان الگو ذکر مى ‏کند، ن با فضیلتى که ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مى‏ شمارد و درباره آنها چنین مى ‏فرماید:و ضَربَ اللهُ مَثَلاً لِلذینَ آمَنُوا امرَاَةَ فِرعَونَ اذ قالَتْ رَبِّ ابْنِِ لِی عِندَکَ بَیتاً فِی الجَنّةِ و نَجِّنی مِن فِرعَونَ و عَمَلِهِ و نَجِّنی مِنَ القَومِ الظالِمِین» (تحریم، 11)؛ براى کسانى که ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مَثل آورده آنگاه که گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت ‏براى من خانه‏اى بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات‌بخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان.

ادامه مطلب

مریم "محدثه"

 

بیشتر اوصافى که قرآن و روایات براى حضرت مریم(س) برشمرده‏ اند به طریق اولى در فاطمه زهرا علیهاالسلام وجود داشت که در ضمن مقایسه آن دو بانو خواهد آمد.

یکى از بهترین روشهاى شناخت بزرگان، مقایسه و مقارنه میان شخصیت، نظریات، رفتار و گفتار آنان و دوستان و دشمنان ایشان مى ‏باشد. امّا این سؤال مطرح است که آیا مقایسه میان حضرت مریم(س) و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام جایز و بایسته است؟
پاسخ این سؤال مثبت است، چون در طول تاریخ به مناسبتهاى مختلف معصومین علیهم‏ السلام و اولیاء میان آن دو بانوى برگزیده مقایسه به عمل آورده‏ اند. پیامبر گرامى اسلام صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله اولین شخصى است که بارها با مقایسه فاطمه علیهاالسلام با مریم(س) عظمت و برترى فاطمه علیهاالسلام بر مریم(س) را به مسلمانان، بلکه بشریت تفهیم مى ‏نمود. بعد از آن جناب خود حضرت زهرا است که از پدر گرامیشان سؤال مى‏ کنند: اى پدر آیا من بهترم یا مریم؟! رسول خدا جواب مى‏ دهد: تو در میان قوم و امت اسلامى بهترین هستى و مریم در میان قوم خود»؛ یا أبه أنا خیر أم مریم؟ فقال رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ علیه‏ و ‏آله : أنت فى قومک و مریم فى قومه».

ادامه مطلب


فاطمه زهرا "ام ابیها"

 

فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین ن از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست .

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: فاطمه سرور ن جهانیان است”. اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده ن جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از ن برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی ن عصر خویش بوده است.

فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین ن از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و… اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت

ادامه مطلب


خدیجه "مادر مهربان شریعت" 

موقعیت حضرت خدیجه تا حدودی اختصاصی است و من فکر می کنم که این هم از موهبتهای الهی است .

بسیار به ندرت نی در طول جامعه بشری بوده اند که در دوران زندگیشان درخشیده و بر صفحات تاریخ نام آنها از نظر موقعیتی که داشتند ماندگار شده است که حضرت خدیجه (س) هم یکی از همین بانوان است که در جامعه آن روز با همه مشکلات و کوته فکری مردم، این خانم به دلیل موقعیتی که داشتند و نیز شرف و منزلت و عفت ایشان باعث می شد که دیگران نتوانند به محضر آن خانم بی حترامی کنند و هم اینکه از نظر اقتصادی گزارش می شود به این که خانمی ثروتمند بودند و مردانی را استخدام می کردند و برای تجارت میفرستادند که باز این هم نفوذ و قدرت اجتماعی و اقتصادی حضرت را نشان می دهد که در آن زمان از گزارشهای تاریخی کاملاً مشهود است. و البته فراتر از آن، از دوران جاهلیت که جلوتر بیائیم مسئله ایمان آوردن حضرت خدیجه (س)  به اسلام و به پیامبر اکرم است. از زمانی که ایشان متوجه شخصیت پیامبر اکرم می شوند شیفته این وجود مبارک می شوند که این خود نشانه باز و روشن بودن قلب و ضمیر حضرت خدیجه (س) است است که جذب رسول الله می شوند و .

ادامه مطلب

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سرماخوردگی دفتر کار روانشناسی زهرا صمدیه سالم زیبا مدرسه غیردولتی حضرت ابوالفضل (ع) شرکت زمین نقشه مهار موج بنیان فروش تجهیزات شبکه Hovdk hofhv sdl ;hvj کالای کودک دانلود حل تمرین کتاب رسم فنی عمومی احمد متقی پور